بیداری اسلامی

 


به سرزمین مقاوم و ملت غیور لبنان

 

آسمان آمده ست بنشاند، اندکی آتش درون ات را

می کشد عاشقانه در آغوش، پیرهن های غرق خون ات را!


 بغض کردی و سال ها رفتند، پیش چشمت (بلال)1ها رفتند

باید اما به باد بسپاری، رنج و غم های تاکنون ات را!


 بر لب ات آیه های عرفانی ست، هرچه بتخانه رو به ویرانی ست

(قل هوالله...)! تا برافرازی، پای گلدسته ها ستون ات را


 کوچه ها شور تازه می خواهند، موجی از «انتفاضه» می خواهند

سجده کرده ست (قرنةُ السّوداء)2 ، تا مسلّح کنی قشون ات را!


 غیرت خشت خشت جان ات را، زنده کن با دمی مسیحایی

باز در دست یکدگر بگذار، دست های حواریون ات را!

 گوش کن! جز سکوت باقی نیست، تاری از عنکبوت3 باقی نیست

شور معراج ها به خاک انداخت، باز هم دشمن زبون ات را


 تا دلیران خانه بیدارند4، تا درختان همه سپیدارند5

توی گوش جهان تلاوت کن، سوره ی (فتح) و (مؤمنون) ات را...



1.اولین کشته‌ی مقاومت لبنان «فلاح شرف الدین» (مؤذنی) چهارده ساله بود.

2.مرتفع ترین رشته کوه لبنان (قرنة السوداء) نام دارد.

3.به خدا قسم اسرائیل از خانه عنکبوت هم سست تر است.((سیدحسن نصرالله))

4.مقاومت لبنان تا فرا رسیدن روز آزادی لحظه‌ای به خواب نخواهد رفت و همواره بیدار و آماده است.((سید حسن نصرالله))

5. اشاره دارد به سبز شدن دوباره درخت (سپیدار) خشكیده‌ای در شهر بنت جبیل لبنان  كه نام شهدای مقاومت لبنان روی آن نصب شده بود


آزادی

 

می شود تا ابد پرستو بود، گرچه زخمی به پیکرت باشد

می شود هفت آسمان یک عمر، زیر آرامش پرت باشد

 

چشم های تو بیقرار از درد،اشک های تو بی نصیب از شوق

زندگی اتفاقی از مرگ است، تا قفس در برابرت باشد

 

رفتی و عشق تا جنون در تو، لشکر کفر سرنگون در تو

عهد کردی نماد آزادی، تنِ در خون شناورت باشد

 

صبح بر دوش ات آفتاب آورد، بالهایت شکست و تاب آورد

که مباد این شب غبارآلود، تا ابد سایه ی سرت باشد

 

هر چه فریاد بر لب ات جان داد،هر چه خورشید در تن ات گل کرد

پرکشیدی که بعد از این هرشب، شانه ی ماه بسترت باشد

 

پل زدی خواب های خوب ات را، بر زمین ریختی غروب ات را

تا طلوعی به رنگ آزادی، پیش روی برادرت باشد...

 

 

 

 

شب هجر است و دارم بر فلك دست دعا ‌امشب

به غير از مرگ حيرانم چه خواهم از خدا امشب

هاتف اصفهاني

.

.

.

دومین کنگره سراسری شعر فاطمی با معرفی برگزیدگان به کار خود پایان داد

 

به پیامبر نور و رحمت(ص)

                         

دارد از دستِ زمان می رود از دست، زمین

کمرش خم شده، افتاده، شکسته ست، زمین

شهر عمری ست که از مردم نااهل پر است

کوچه ها از نفس شوم «ابوجهل» پر است

رود از ننگ به تنگ آمده، مرداب شده

کوه از داغ جهالت جگرش آب شده

وقت آن است که از جای کسی برخیزد

که در این بادیه فریاد رسی برخیزد

سنگ در سینه ی اقوام عرب دل بشود

مصحف روی تو یکمرتبه نازل بشود!

در مقام تو ملائک به نماز آمده اند

ماه و خورشید به پابوس حجاز آمده اند

چشم وا می کنی و بر لب مادر آه است

چشم تو روشنی مرقد عبدالله است

اشرف خلقی و از نور خدا پر شده ای

آسمانی که در این خاک تصور شده ای

نفس ات آیه پس از آیه پر از ترتیل است

صورت مکی تو سوره ی عام الفیل است!

ماه از حیرت رویت به زمین افتاده

شب گیسوی تو با صبح قرین افتاده

پرده از چشم تو افتاد و خلائق گفتند

که از انگشتر خالق دو نگین افتاده!

با نسیمی که وزیده ست به پیراهن تو

روی پیشانی هر بتکده چین افتاده

آیه ی روشن عشقی و ز هرم نفس ات

شورها در دل قرآن مبین افتاده

بی گمان منظره ای از رخ خوش منظر توست

که در آیینه ی فردوس برین افتاده

هر زمان کار من و شعر به وصف تو کشید

لکنتی بر لب فرهنگ معین افتاده

مانده ام با دلی از دوری راهت خسته

تنگی قافیه ها دست غزل را بسته

باید از حضرت چشمان تو فرمان برسد

باید این شعر دگرگونه به پایان برسد

ای دلیل همه ی بی سر و سامانی ها

شب لبریز جنون صبح پریشانی ها

به تماشای تو برخاسته از جا جبریل

اول و آخر هر دوره غزل خوانی ها

یک نفس در شب این دشت به راه افتادی

یک جهان مست شد از عطر مسلمانی ها

تو درخشیدی و پس نوبت مهتاب رسید

آسمان مانده و این آینه گردانی ها

مُهر چشمان تو بر قلب حجاز است ولی

مِهر چشمـــان تو در سینه ی ایرانی ها

مثنوی آمده از پیش غزل رد بشود

آخرین قافیه بایست «محمّد» بشود!

 

 

برگزیدگان جشنواره شعر شهدای جهاد علمی با حضور وزیر ارشاد تجلیل شدند

 

عکسی بسیار دوست داشتنی از دوربین من که حیفم اومد شما نبینید

آرمیتا زیباترین یادگار شهید داریوش رضایی نژاد

 

 

معرفی برترین های جشنواره سراسری شعر لولاک در سنندج

برگزیدگان دومین کنگره‌ی شعر زنان عاشورایی معرفی شدند

منتخبان کنگره ملی شعر سقایی معرفی شدند

پایان کار نخستین سوگواره سراسری شعر کودک در زنجان

برترین های کنگره سراسری شعر عاشورایی در قروه معرفی شدند

 

به یاد استاد سفر کرده " خلیل عمرانی"

 

 

باید که دسته دسته گلایل بیاورید

بر بسترش بساط تغزل بیاورید

 

(استاد) از این دیار مهیای رفتن است

(شاگرد)ها به رسم ادب گل بیاورید!

 

این کوه را به شانه ی خود می برید اگر

وقتی که آمدید تحمل بیاورید!

 

او (زنده است)، زنده به نام و نشان خود

لازم نبود رو به توسل بیاورید!

 

ای رودهای غمزده یا آسمان شوید

یا ماه را به این طرف پل بیاورید!

 

روحش شاد...

 

به خطبه خوان پنجم عاشورا

 

سلام دوستان

امیدوارم عزاداری هاتون مورد قبول درگاه حق و عنایت صاحبش قرار گرفته باشه

هرگاه از شنیدن مصائب ائمه علیهم السلام دلتان شکست یا اشکی ریختید به یاد من هم باشید...

 

غزلی نذر امام محمد باقر علیه السلام خطبه خوان پنجم عاشورا

 

مهر تو را که در دل عالم گذاشتند

در سینه ات روایتی از غم گذاشتند

طفلی چهارساله و باری چنین گران؟!

در تو هزار شانه ی محکم گذاشتند!

آه ات چه زخم ها به دل کاروان نشاند

وقتی که بر لبان تو مرهم گذاشتند

با هر قدم که جانب میدان گذاشت عشق

آتش به سینه ی تو دمادم گذاشتند

آنجا که چادر از سر زینب(س) کشیده شد

چشم تو را ملائکه بر هم گذاشتند!

تا پشت دین ز داغ علمدار نشکند

در دست سوگوار تو پرچم گذاشتند

از سوز خطبه های پر از التهاب توست

داغی که در نهاد محّرم گذاشتند

این روضه ها جواب دل ات را نمی دهند

این اشک ها برای غم ات کم گذاشتند


مصاحبه ای از من در

پایگاه خبری حوزه هنری

مرکز محافل و جشنواره های کشور

خبرگزاری قرآنی ایران ایکنا 

 

شب آه

 

معرفی برترین های کنگره سراسری شعر یادمان ولایت جیرفت

 

بریــده باد زبانم کــــــــــه فاش نتوان گفت


ز جور دوست چه بر جان خسته می گذرد

 (ورزی)

.

.

.

برای آرامش دلم دعا کنید...

 

 

میلادش مبارک

سلام

 

هفته پیش دیداری داشتم با دوستان شاعرم در چهارمین کنگره سراسری شعر غدیر ازنا

 

و این هفته میهمان همدانی های عزیز خواهم بود در چهارمین سوگواره سراسری شعر هیئت

 

به امیـــــــــــد دیــــــــدارتـان

 

و

 

بزرگترین نابکاری آن است که بپنداریم برای آنکه برترین باشیم باید دست به ویرانگری چهره

ی دیگران بزنیم!  (اُرد بزرگ)

 

 و

 

شعـر که از همه با من مهربان تر است!

 

 

به امام علی النقی ؛ هادی علیه السلام

 

 

شبانه آمده ام در حرم طواف کنم

شبانه آمده ام شاید اعتراف کنم

 

چه روزها که پریشان گذشتم از نام ات

چه سال ها که سپردم به دست ایّام ات

 

چقدر در گذر از سامرا سفر کردم

چقدر راه تو را از تو دورتر کردم!

 

فقط شمایل تو دور " اِن یکادم " بود

فقط امام دهم بودن ات به یادم بود!

 

که ناگهان تب یک ماجرا دچارم کرد

که غافلی ز تو برگشته هوشیارم کرد!

 

نشستم و غم دوری بهانه دستم داد

غریبی ات به زمینم زد و شکستم داد

 

***

 

دخیل بسته ام ات با دلی که مجنون است

"ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است"

 

بگو مرا به غم عشق مبتلا کردی

بگو که حاجت این بنده را روا کردی

 

به دل شکستگی ام یک نظر کنی کافی ست

لبی به خواندن این شعر تر کنی کافی ست

 

جهان به یاد تو با یک اشاره می سوزد

همین که قلب مرا شعله ور کنی کافی ست

 

تو خالصانه ترین لحظه ی دعای منی

به قدّ قطره ی اشکی اثر کنی کافی ست

 

ببین که تشنه ی قدری هدایتم آقا

مرا به "نام" خودت مفتخر کنی کافی ست!

 

زمانه خانه ی باطل شده ست بعد از تو

جهان پر از متوکّل شده ست بعد از تو!

 

چه بغض ها که در این بارگاه زندانی ست

چه ناله ها که پر از عقده های پنهانی ست

 

مناره های تو با غـــــم کنار می آیند

دوباره از ســــفر انفجار می آیند!

 

دوباره دامن این شهر شعله ور شده است

کبوتر حرم ات راهی سفر شده است

 

پناه می برم از غم به صحن آرام ات

به جایگاه هزاران شهید گمنام ات!

 

قلم رسیده به جایی که بی رمق شده است

غم ات حکایتی از سوره ی "فلق" شده است!1

 

چه سنگ ها که دل ات را شکسته می خواهند

که عاشقان تو را دست بسته می خواهند

 

مرا مباد غم ات لحظه ای رها بکند

"دلا بسوز که سوز تو کارها بکند"

 

دلا بسوز که آتش به روی دین زده اند

که عشق را سرِ هر کوچه بر زمین زده اند

 

شب است و ماه به دامان چاه افتاده

شب است و کوچه به روزی سیاه افتاده

 

شب است و پنجره های همیشه خاموش اش

شب است و غربت مردی نشسته بر دوش اش

 

چه مردی؟! آینه ی دلشکسته ای از نور

نشسته زل زده در چشم آسمان از دور

 

نشسته بر تلی از دردهای بی حـــدّش

نشسته سر بگذارد به دامــــن جـــدّش

 

نشسته تا ببرد با غـــــرور نام ات را

رسانده اند به دست اش جهان سلام ات را

 

تو برگزیده، تو ناصِح، تو هادی النّوری2

و مانده تا به زبان آورد کدام ات را!

 

چنان شبیه به پیغمبری که در دل او

بنا نهاده خدا مسجدالحرام ات را!3

 

به پایت آمده سوگند می خورد روزی

بگیرد از شب این ظلم انتقام ات را!

 

فضای صحن تو امشب غمی نهان دارد

تمام مقبره ات بوی جمکران دارد!

 

روا نباشد از اینجا غریب برگردم

که از شفاعتتان بی نصیب برگردم

 

مرا همین منِ مست از گناه مگذارید

مرا به حال خودم بی پناه مگذارید...

 


 

1.قُل اَعوذُ بِربّ ِ الفَلَق* مِن شَرّ ِ ما خَلَقَ* (بگو پناه می جویم به خدای فروزنده ی صبح روشن* از شر مخلوقات شریر و مردم بد اندیش...)

2.برگرفته از نام ها و القاب مبارک امام علی النقی علیه السلام

3.طبق روایات امام علی النقی (ع) از شبیه ترین افراد به پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت محمد مصطفی (ص) می باشد